قراربود عراق سکوی پرتابی باشد که مجاهدین را با عملیات سرنگونی در ایران به قدرت برساند، اما دار و دسته رجوی کوچکتر از آن بودند که حتی با حمایت صدام و سایر قدرتها بتوانند به چنین هدفی دست پیدا کنند. 32 سال گذشت تا این واقعیت برای اعضا و هواداران فرقه اثبات شود و بفهمند که رجوی هیچ چیز، نه از سیاست و نه از تعادل قوا سردر نمی آورد، به همین مناسبت است که امروز رهبری مجاهدین در عین کراهت و دشواری پذیرش اخراج از عراق، نیازمند برگزاری شویی تحت عنوان انتقال پیروزمندانه مجاهدین به آلبانی است!
یادآوری این واقعیت که اگر ابعاد فضیحت خروج از عراق را در مقایسه با ادعاهای باندرجوی در باره توانمندیها و ویژگیهای سازمانی، تشکیلاتی و سیاسی این گروه بررسی کنیم، بایستی آن را سنگین ترین شکست در خط و استراتژی قلمداد کرد که برای همیشه باید تبعات آن را با خود حمل کنند.


اما اگر وضع حاضر را مشابه وضعیت شکست خفت بار مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان بدانیم که صرفنظر از ابعاد نظامی اش، از نظر ماهیت بسیار شبیه آن و ابعاد شکست به مراتب از آنچه در آن تاریخ اتفاق افتاد گسترده تر است بایستی منتظر گربه رقصانی جدید رجوی برای نیروهای مضمحل این گروه باشیم که با افزودن بندی جدید به سلسله بندهای انقلاب ایدئولوژیک همراه خواهد بود.
از هم اکنون و با این جشن پیروزی آشکار است که نیروهای بدبخت بایستی تاوان گزافی را بپردازند و خود را مدیون رهبری خاص الخاص خود بدانند که از خود مایه گذاشته و آنها را به اروپا آورده است، بنابراین آنها بایستی شکرگزاررهبری باشند که نیستند و حتی از فهم آن عاجز هستند!
دوم این که نیروها باید در یک پروسه طولانی به انتقاد از خود بپردازند که چرا حاضر شدند از عراق خارج شوند !!
ته ذهن آنها چه بود که دوست داشتند از اردوگاه خارج شوند، چرا با چنگ و دندان ایستادگی نکردند و راضی شدند سوار هواپیما شوند، چرا خود را به آتش نکشیدند و چرا باعث سرشکستگی رهبری شدند؟
باید اقرار کنند که هوس اروپا داشتند، باید اقرار کنند که ته ذهنشان دیدزدن زنان اروپایی بوده است، باید اقرار کنند که از مرگ می هراسیدند....
با این وصف کار نیروها برای مدت طولانی در اردوگاه آلبانی در آمده است و در این میان با بالا رفتن سن و سالها و بیمارهای گوناگون باید یک به یک منتظر فرارسیدن لحطه مرگشان باشند.