شک نکنید که به محض مطلع شدن رجوی از واقعۀ تلخ حمله به لیبرتی در 7 آبان 94 ،احساسی به جز احساس رضایت و امیدواری به وی دست نداده و از حالا در فکر استفاده از این خونهای ریخته شده در راستای منافع خویش بوده و تنها چیزی که به ذهنش خطور نکرده و به آن توجه نمیکند استفاده از این واقعه در جهت خروج سریعتر این نیروها به خارج از عراق و نقطۀ امن است.(لازم به ذکر است که این حمله برای اولین بار نیز نیست) در طی این سالیان پر از بلایی که اعضای آن وادار به تحملش بودند «در حالی که شخص وی حتی بعد از اشغال اشرف و عراق همچنان در اوج رفاه و در حرمسرایش اوقات میگذراند» بسیار برای"رجوی"با ارزشتر از جان تک تک افراد در بند زندان لیبرتیست.
این افراد در سالیان متمادی زیر تبلیغاتی تمامأ یکطرفه و بدور از واقعیت زندگی کرده و میکنند،و همچنان نیز در چنگال و گرفتار تشکیلاتی هستند که بطور ممتد کاری جز ادامۀ شستشوی مغزی آنها و بدور از واقعیت نگه داشتن این نیروها نداشته و ندارد، اسیرند.
اگر جان آن همه انسان در فاجعۀ فروغ جاویدان برای رجوی سر سوزنی بیش از آمال نفسانیش برای وی اهمیت داشت جان این افراد ساکن در لیبرتی نیز برای وی ارزشمند است.
تمام کسانی که در مناسبات سازمان مجاهدین در عراق حضور داشتند بخوبی میدانند که بخش قابل توجهی از افرادی که همچنان در لیبرتی مانده اند تنها از روی ناچاری بوده و فقط با انطباق کار کردن روزهایشان را به شب میرسانند و به امید زمانی هستند که بتوانند در فرصتی مناسب از این فرقه جدا شده و بدنبال زندگیشان در آخرین سالهای عمرشان در امنیتی هر چند نسبی بروند.