فاز نابودی سراشیب سقوط

در رابطه با سازمان مجاهدین دیدگاهها و تحلیل های فراوانی وجود دارد، مبنی بر اینکه فاز نابودی و سراشیب سقوط آنان از کجا شروع شده است؟! سؤالی که هر کسی اعم از خارجی و ایرانی به آن جواب داده اند، عده ای معتقدند که اساساً ایدئولوژی سازمان در زمان تأسیس و بنیانگذاری که مبتنی بر ترکیب و تزویج اسلام و اعتقادات مارکسیستی بوده است، فرایند آن همین انحطاط و سقوط و سراشیبی می باشد، اما عده ای که نظراتی مثبت به پیدایش اولیه این جریان دارند معتقدند که این سازمان در ابتدای تأسیس آن، دارای رهبرانی روشنفکر و اعتقاداتی خالصانه بوده و سهم بزرگی از خیزش عمومی و آگاهی اجتماعی را دارا می باشند، اما در جریان ضربه زود هنگام، اعدام بنیانگذاران و انشعاب در سازمان، این سازمان به ورطه نابودی هدایت شده است، اما عده سومی پا را از این فراتر گذاشته و سازمان مجاهدین را تا لحظه رفتن به عراق، مشروع و مردمی دانسته و معتقدند بزرگترین اشتباه استراتژیک سازمان رفتن به عراق و جنگیدن با نیروهای ایران بوده است، عملی که بعنوان خیانتی بزرگ بر پیشانی این سازمان می درخشد.

آری این سازمان که در سالهای پیش از جنگ دارای پایگاه و جایگاه ویژه اجتماعی بود، با رفتن به عراق تمامی حیثیت و اعتبار خود را سوزانده و در جایگاه خائن و جاسوس و دشمن مشترک تمام احزاب و گروههای ایرانی قرار گرفت.

سازمان مجاهدین خلق نباید هیچگاه تن به این خفت و خواری می داد، نباید هیچگاه به عراق تحت رهبری صدام حسین که قاتل فرزندان ایران زمین بود نقل مکان می کرد، هیچکدام از گروههای مخالف جمهوری اسلامی ایران تن به این آلودگی ندادند و حاضر به همکاری با صدام حسین نشدند، اما سازمان مجاهدین خلق با پذیرش این ننگ ابدی خود را مزدور صدام و حزب بعث عراق کرد و از آن کشور برای جنگیدن با نیروهای ایرانی در مرزهای مشترک حمایت کرده و بساط جاسوسی، شنود، گروگانگیری و دادن گرا به توپخانه و هواپیماهای متجاوز عراق را پهن نمود و بدین ترتیب سازمانی که زمانی آرمان و خواسته جوان ایرانی بود به رده یک سازمان جاسوس، مزدور، خائن، وابسته و... تنزل پیدا کرد.