مریم رجوی سالهاست در اروپا بصورت خستگی ناپذیر از این کشور به آن کشور و
از این کنفرانس به آن کنفرانس در حال فعالیت و سخنرانی است. سازمان
مجاهدین خلق با هزینه کردن پولهای هنگفت در سراسر اروپا و آمریکا و خریدن
گله ای از سناتور، لرد، فعال حقوق بشری، مقامات بازنشسته کشوری و لشگری در
آمریکا و اروپا سالیانه جلسات متعددی را برای تبلیغ خود برپا می کند، اما
به اذعان خود مجاهدین کسی این جلسات و میتینگ ها را جدی نمی گیرد و این
جلسات توجه جدی کسی را جلب نمی کند. مریم نسبت به اربابان آمریکایی خود گله
مند بود که چرا علیرغم همه این فاکتورهای بیان شده از سوی سازمان جنبش
آنان جدی گرفته نمی شود، در قسمتی از این سخنان آمده است:
اجازه بدهید در اینجا همصدا شده و به جامعه جهانی، به دولت آمریکا و
اتحادیه اروپا و ملل متحد بگویم که بزرگترین جنبش زنان پیشتاز در لیبرتی،
امید و الهام بخش زنان ایران و سرمایه جنبش های برابری طلب جهان هستند و
نباید حق حفاظت و امنیت آنها را نادیده بگیرید..(قسمتی از سخنان مریم رجوی
در برلین روز جهانی زن)
آری مریم رجوی در جای جای اظهارات خود به نادیده گرفتن سازمان آنان توسط
دولت ایالات متحده و اتحادیه اروپا اشاره می کند و از آن شکوه و شکایت می
کند.
اگر سازمان دارای مشروعیت بود و دارای یک ساختار دموکراتیک و هم طراز با
حقوق و موازین عدالت اجتماعی، مطمئن باشید تا به امروز و بعد از ۵۰ سال
سابقه یکی از مورد اعتمادترین سازمانهای جهان برای عدالت و آزادی بود و همه
مدالها و نشانهای صلح و سازمان ملل را به خود اختصاص می داد، ولی واقعیت
بسا فراتر از اینها می باشد. واقعیت این است که این سازمان در اعماق و در
صفوف تشکیلاتی خود نوعی از بنیادگرایی و بی عدالتی را به اجرا درآورده است
که هیچ دولت دموکراتیک و جنبش مدنی قدرت دفاع از آن را ندارد، این سازمان
با ساختار فرقه ای خود یک استثمار پیچیده علیه زنان و مردان را اجرا می کند
و همچنین انسان ها را از بزرگترین دستاورد خود یعنی عشق و عواطف و روابط
خانوادگی جدا می سازد و اعضایش را در یک محیط ایزوله و بسته مجبور می کند
تا همه عشق و علایق و خصوصیات شخصی خود را کنار گذاشته و تنها و تنها به
رهبری فرقه و پیشبرد اهداف او بیندیشند. آیا چنین جنبشی با چنین تشکیلاتی
می تواند الگوی آزادی و عدالت اجتماعی باشد؟